به اصطلاح شعرا مکرر بستن مضمون خود بود و اگر از غیری باشد دزدی یا ابتذال است و این از آن جهت است که گویا مهر خود می کند. (بهار عجم) (آنندراج) : هیچ فرقی در میان رخش گلگون تو نیست این همان معنی بود گویا که تمغا کرده اند. اشرف (ازبهار عجم) (آنندراج). رجوع به تمغا شود
به اصطلاح شعرا مکرر بستن مضمون خود بود و اگر از غیری باشد دزدی یا ابتذال است و این از آن جهت است که گویا مهر خود می کند. (بهار عجم) (آنندراج) : هیچ فرقی در میان رخش گلگون تو نیست این همان معنی بود گویا که تمغا کرده اند. اشرف (ازبهار عجم) (آنندراج). رجوع به تمغا شود
خواهش کردن و آرزو کردن. (ناظم الاطباء) : بر پایۀ علمی آی خوش خوش بر خیره مکن برتری تمنا. ناصرخسرو. بدگوهر لئیم ظفر... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد. (کلیله و دمنه چ قریب چ 6 ص 82). رصد عشق تو جهان بگرفت چون تمنا کنم گریغ از تو. خاقانی. تمنا می کنم هر شب که چون یابم وصال تو از این خوشتر تمنایی نمی بینم نمی بینم. خاقانی. چون هم نفسی کنم تمنا بر آینه چشم برگمارم. خاقانی. دولت دنیا که تمنا کند با که وفا کرد که با ما کند. نظامی. می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند تا کودکان در پی روند این پیر دردآشام را. سعدی. سعدی بقدر خویش تمنای وصل کن سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان تست. سعدی. یکی پیش شوریده حالی نوشت که دوزخ تمنا کنی یا بهشت. سعدی (بوستان). تمنا کند عارف پاکباز به دریوزه از خویشتن ترک آز. سعدی (بوستان). ملک را گفت درویش استوار آمد گفت از من تمنا بکن گفت آن همی خواهم که دگر باره زحمت من ندهی. (کلیات چ فروغی ص 46). سالها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. حافظ. برتو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی. حافظ. مردم از عشق، مراد دو جهان می جستند صائب از عشق همان عشق تمنا می کرد. صائب (از آنندراج). هرچه میخواهد دلم زین در تمنا می کنم خاطرم جمع است میدانم که صاحبخانه کیست. مختار بیک اسیری (ایضاً). توان چو اره تمنای دست بوسش کرد اگر چو گرد براو بود دو سر ما را. سیفی (ایضاً). رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود
خواهش کردن و آرزو کردن. (ناظم الاطباء) : بر پایۀ علمی آی خوش خوش بر خیره مکن برتری تمنا. ناصرخسرو. بدگوهر لئیم ظفر... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد. (کلیله و دمنه چ قریب چ 6 ص 82). رصد عشق تو جهان بگرفت چون تمنا کنم گریغ از تو. خاقانی. تمنا می کنم هر شب که چون یابم وصال تو از این خوشتر تمنایی نمی بینم نمی بینم. خاقانی. چون هم نفسی کنم تمنا بر آینه چشم برگمارم. خاقانی. دولت دنیا که تمنا کند با که وفا کرد که با ما کند. نظامی. می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند تا کودکان در پی روند این پیر دردآشام را. سعدی. سعدی بقدر خویش تمنای وصل کن سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان تست. سعدی. یکی پیش شوریده حالی نوشت که دوزخ تمنا کنی یا بهشت. سعدی (بوستان). تمنا کند عارف پاکباز به دریوزه از خویشتن ترک آز. سعدی (بوستان). ملک را گفت درویش استوار آمد گفت از من تمنا بکن گفت آن همی خواهم که دگر باره زحمت من ندهی. (کلیات چ فروغی ص 46). سالها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. حافظ. برتو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی. حافظ. مردم از عشق، مراد دو جهان می جستند صائب از عشق همان عشق تمنا می کرد. صائب (از آنندراج). هرچه میخواهد دلم زین در تمنا می کنم خاطرم جمع است میدانم که صاحبخانه کیست. مختار بیک اسیری (ایضاً). توان چو اره تمنای دست بوسش کرد اگر چو گرد براو بود دو سر ما را. سیفی (ایضاً). رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود