جدول جو
جدول جو

معنی تمغا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تمغا کردن
(اِ فَ دَ)
به اصطلاح شعرا مکرر بستن مضمون خود بود و اگر از غیری باشد دزدی یا ابتذال است و این از آن جهت است که گویا مهر خود می کند. (بهار عجم) (آنندراج) :
هیچ فرقی در میان رخش گلگون تو نیست
این همان معنی بود گویا که تمغا کرده اند.
اشرف (ازبهار عجم) (آنندراج).
رجوع به تمغا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوغا کردن
تصویر غوغا کردن
هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمیز کردن
تصویر تمیز کردن
پاک و پاکیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کَ دَ)
خواهش کردن و آرزو کردن. (ناظم الاطباء) :
بر پایۀ علمی آی خوش خوش
بر خیره مکن برتری تمنا.
ناصرخسرو.
بدگوهر لئیم ظفر... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد. (کلیله و دمنه چ قریب چ 6 ص 82).
رصد عشق تو جهان بگرفت
چون تمنا کنم گریغ از تو.
خاقانی.
تمنا می کنم هر شب که چون یابم وصال تو
از این خوشتر تمنایی نمی بینم نمی بینم.
خاقانی.
چون هم نفسی کنم تمنا
بر آینه چشم برگمارم.
خاقانی.
دولت دنیا که تمنا کند
با که وفا کرد که با ما کند.
نظامی.
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند
تا کودکان در پی روند این پیر دردآشام را.
سعدی.
سعدی بقدر خویش تمنای وصل کن
سیمرغ ما چه لایق زاغ آشیان تست.
سعدی.
یکی پیش شوریده حالی نوشت
که دوزخ تمنا کنی یا بهشت.
سعدی (بوستان).
تمنا کند عارف پاکباز
به دریوزه از خویشتن ترک آز.
سعدی (بوستان).
ملک را گفت درویش استوار آمد گفت از من تمنا بکن گفت آن همی خواهم که دگر باره زحمت من ندهی. (کلیات چ فروغی ص 46).
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.
حافظ.
برتو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی.
حافظ.
مردم از عشق، مراد دو جهان می جستند
صائب از عشق همان عشق تمنا می کرد.
صائب (از آنندراج).
هرچه میخواهد دلم زین در تمنا می کنم
خاطرم جمع است میدانم که صاحبخانه کیست.
مختار بیک اسیری (ایضاً).
توان چو اره تمنای دست بوسش کرد
اگر چو گرد براو بود دو سر ما را.
سیفی (ایضاً).
رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
به پایان بردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یغما کردن
تصویر یغما کردن
تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنا کردن
تصویر تمنا کردن
آرزو کردن، خواهش کردن التماس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرا کردن
تصویر تبرا کردن
دوری کردن بیزاری جستن، شفا یافتن، پاک و منزه شدن از تهمت و گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتا کردن
تصویر تاتا کردن
در زبان شیرخوارگان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشا کردن
تصویر تماشا کردن
نگریستن و تمتع بردن از نگریستن، نظاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوغا کردن
تصویر غوغا کردن
هیاهو کردن بانگ زدن، تهییج کردن، فتنه انگیختن هنگامه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیز کردن
تصویر تمیز کردن
فرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرد کردن
تصویر تمرد کردن
گردنکشی کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسک کردن
تصویر تمسک کردن
دستاویز ساختن چنگ در زدندستاویز ساختن تشبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلا کردن
تصویر تقلا کردن
کوشیدن کوشیدن سعی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
دستینه نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغا کردن
تصویر الغا کردن
باطل کردن، بی بهره کردن، بیفکندن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغا کردن
تصویر اصغا کردن
گوش دادن گوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
دستینه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آرزو کردن، آرزومند بودن، متمنی بودن، التماس کردن، خواهش کردن، درخواست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
Autograph, Sign
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
Finish, Terminate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تماشا کردن
تصویر تماشا کردن
Watch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
підписати , підписувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
skończyć, zakończyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
podpisywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تماشا کردن
تصویر تماشا کردن
дивитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
закінчити , завершити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
ставить автограф , подписывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تماشا کردن
تصویر تماشا کردن
schauen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
beenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از امضا کردن
تصویر امضا کردن
unterschreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تماشا کردن
تصویر تماشا کردن
смотреть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
закончить , завершить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تماشا کردن
تصویر تماشا کردن
oglądać
دیکشنری فارسی به لهستانی